افغانستان كشوري است كه به دليل واقع شدن در مسير چند سويه جنوب، غرب و آسياي مركزي به «قلب آسيا» معروف است و از موقعيت ويژه اي برخوردار است. مساحت افغانستان 652 هزار كيلومتر مربع مي باشد. تاكنون آمارهاي بسيار متفاوتي از جمعيت افغانستان ارائه شده است، اما متوسط آمارها، جمعيت افغانستان را بين 15 تا 20 ميليون نفر نشان مي دهد.
به لحاظ تنوّع قومي، افغانستان سيماي ناهمگوني دارد؛ اقوام و نژادهاي گوناگون مانند پشتون، تاجيك، هزاره، ازبك، تركمن و قزلباش با هم زندگي مي كنند. بعضي از محققان 55 گروه قومي را در افغانستان نام برده اند. دين اسلام، دين رسمي كشور و 99% مردم پيرو آن
مي باشند و 1% ديگر پيرو ادياني همچون هندو و مسيحيت مي باشند. گذشته از اينكه اسلام دين اكثريت مردم افغانستان است، اسلام براي همه افغان ها مرجع نهايي داوري و نماد مشترك و وحدت بخش محسوب مي گردد. با توجه به تنوّع قومي و ساخت سنّتي جامعه افغانستان، كه هنوز مفاهيم دولت، هويّت ملّي و وحدت ملّي دوره طفوليت خود را سپري مي كنند، نقش دين اسلام به عنوان نماد مشترك و وحدت بخش بيشتر حس مي شود.
منبع : مجله شيعه شناسي، شماره 5 , رضا حسيني كلمات كليدي ماشيني : افغانستان، شيعيان، هزاره، هزارهها، شيعيان افغانستان، مذهب، كابل، شيعه، اقوام،
افغانستان كشوري است كه به دليل واقع شدن در مسير چند سويه جنوب، غرب و آسياي مركزي به «قلب آسيا» معروف است و از موقعيت ويژه اي برخوردار است. مساحت افغانستان 652 هزار كيلومتر مربع مي باشد. تاكنون آمارهاي بسيار متفاوتي از جمعيت افغانستان ارائه شده است، اما متوسط آمارها، جمعيت افغانستان را بين 15 تا 20 ميليون نفر نشان مي دهد.
به لحاظ تنوّع قومي، افغانستان سيماي ناهمگوني دارد؛ اقوام و نژادهاي گوناگون مانند پشتون، تاجيك، هزاره، ازبك، تركمن و قزلباش با هم زندگي مي كنند. بعضي از محققان 55 گروه قومي را در افغانستان نام برده اند. دين اسلام، دين رسمي كشور و 99% مردم پيرو آن
مي باشند و 1% ديگر پيرو ادياني همچون هندو و مسيحيت مي باشند. گذشته از اينكه اسلام دين اكثريت مردم افغانستان است، اسلام براي همه افغان ها مرجع نهايي داوري و نماد مشترك و وحدت بخش محسوب مي گردد. با توجه به تنوّع قومي و ساخت سنّتي جامعه افغانستان، كه هنوز مفاهيم دولت، هويّت ملّي و وحدت ملّي دوره طفوليت خود را سپري مي كنند، نقش دين اسلام به عنوان نماد مشترك و وحدت بخش بيشتر حس مي شود.
بدون شك، افغانستان در دو دهه اخير از بحراني ترين كشورهاي منطقه و جهان محسوب مي شود. موقعيت استراتژيك اين كشور و دخالت بيگانگان، سيماي ناهمگون قومي، شكاف هاي مذهبي، ظهور جريانات تندرو مذهبي، بخصوص ديدگاه ارتجاعي طالباني را مي توان به عنوان زمينه هاي بحران ذكر كرد كه منجر به ناامني و جنگ در افغانستان شده است.
به دنبال سياست هاي جنگ سرد، افغانستان به عنوان ميداني براي رقابت شوروي (سابق) و آمريكا درآمد. در سال 1979 كه اتحاد جماهير شوروي نيروهاي نظامي خود را براي نجات و حمايت رژيم كمونيستي به افغانستان روانه كرد، اين كشور در دام يك جنگ ده ساله افتاد. در اين ميان، آمريكايي ها بر آن شدند با سرازير كردن تسليحات به سوي مبارزان، افغانستان را به «ويتنام روس ها» تبديل كنند. زماني كه آخرين سربازان شوروي افغانستان را ترك كردند، مجاهدين افغان كابل را تصرف كردند و جنگ افغانستان را به مرحله جديدي كشاندند.
تفرقه و اختلاف بين گروه هاي مسلّح و بروز جنگ شديد باعث تخريب كلي شهر كابل گرديد و افغانستان را در شرف از هم پاشيدگي قرار داد. نيروهاي نوظهور طالبان سه سال بعد وارد صحنه شدند و با حمله آمريكا به افغانستان، از صحنه سياسي حذف شدند. اكنون دولت انتقالي در افغانستان وظيفه تدوين قانون اساسي و زمينه سازي براي انتخابات مردمي را بر عهده دارد. در حال حاضر، گذشته از امنيت، مهم ترين مشكل و مسئله اجتماعي افغانستان بحران هويّت ملّي است؛ زيرا افغانستان داراي يك جامعه چند پارچه است. تنوّع و ناهمگوني اقوام و فقدان همكاري هاي وحدت بخش موجب شده است روند ملّيت سازي در اين كشور نتواند بحران را پشت سر بگذارد. از اين رو، هنوز هويّت ملّي مشترك تعريف شده و قابل قبولي براي همه مردم شكل نگرفته و هويّت هاي پراكنده قومي جايگزين هويّت ملّي شده اند.(1)
مذاهب اقوام افغانستان 1. مذهب حنفياكثريت مردم افغانستان پيرو مذهب سنّي حنفي اند كه جمعيت آن ها بين 65 تا 75% از كل جمعيت افغانستان تخمين زده مي شود.(2) مهم ترين اقوام پيرو مذهب حنفي را پشتون ها، تاجيك ها و ازبك ها تشكيل مي دهند.
1. پشتون ها: اين قوم عمدتا در شرق و جنوب افغانستان زندگي مي كنند. جمعيت آن ها 40 تا 50% برآورد شده است. اينان به زبان پشتو صحبت مي كنند كه از زيرشاخه هاي زبان هند و اروپايي است. پشتون ها در چند سده اخير، حاكميت سياسي را به طور انحصاري در اختيار خود داشته اند و گروه طالبان از همين قوم مي باشند.
2. تاجيك ها: اين گروه از اقوام آريايي اند كه در مناطق گوناگون افغانستان پراكنده اند و جمعيت آن ها بين 20 تا 30% برآورد شده است. تاجيك ها به زبان فارسي صحبت مي كنند و به رغم انحصار حاكميت سياسي پشتون ها، به طور محدود در ساختار قدرت سياسي سهيم بوده اند.
3. ازبك ها: اين عده از اعقاب تركان زردپوست آسياي مركزي اند كه عمدتا در نواحي شمالي افغانستان زندگي مي كنند. زبان اين قوم ازبكي است كه از زيرشاخه هاي زبان تركي مي باشد. ازبك ها همواره از اقوام محروم كشور بوده اند.
2. مذهب شيعهشيعيان افغانستان به دو فرقه تقسيم مي شوند: 1. جعفري؛ 2. اسماعيليه. شيعيان اسماعيلي بسيار اندكند و در «بدخشان» زندگي مي كنند. جمعيت اصلي شيعيان را شيعيان اثني عشري تشكيل مي دهند كه از هزاره ها، قزلباش ها و عده اي از تاجيك ها و پشتون ها تركيب يافته اند. شيعيان به زبان فارسي صحبت مي كنند و جمعيت اصلي شيعيان را هزاره ها تشكيل مي دهند، به طوري كه در افغانستان شيعه مترادف با هزاره مي باشد.
در مورد جمعيت شيعيان، اختلاف نظرهاي فراواني وجود دارد. دليل اين امر نبود يك حكومت مركزي مقتدر است كه بتواند مستقل از فشارها و نفوذهاي قبيله اي و قومي عمل كند و نيز نيروي آموزش ديده و تجهيزات لازم را براي اين كار فراهم كند. در دو دهه اخير، به دليل جنگ هاي پياپي و عدم ثبات سياسي، فرصتي براي اين كار به وجود نيامده است. با اين حال، جمعيت شيعيان بين 25 تا 30% برآورده شده است(3) كه هزاره ها بين 20 تا 25% آن را تشكيل مي دهند.
مذهب شيعه در افغانستان هيچ گاه در قانون اساسي به رسميت شناخته نشده و تنها مذهب رسمي كشور حنفي بوده است و شيعيان همواره از سوي حكّام و دولت مردان ناديده انگاشته مي شده اند.
بسياري از پژوهشگران خارجي، كه در افغانستان به تحقيقات مردم شناسانه پرداخته اند، تحت تأثير نگرش حكومت مركزي، جامعه شيعي افغانستان هزاره ها را به فراموشي سپرده و كانون توجهات خود را قوم حاكم (پشتون ها) قرار داده اند، براي مثال، مونت استوارت الفنستون كتابي دارد به نام افغانان؛ جاي، فرهنگ؛ نژاد در 650 صفحه كه در سال 1808 ميلادي آن را نگاشته است. او در مجموع، 5 صفحه را به هزاره ها اختصاص داده است.
آن گونه كه واقعيت هاي تاريخي در چند سده اخير نشان مي دهند، دولت مركزي همواره تلاش كرده است اسمي از اين مردم در نشريات و جرايد كشور برده نشود. در دائرة المعارف آريانا، كه به همّت دانشمندان افغاني و با نظارت حكومت مركزي نوشته شده و در 6 جلد و بيش از 5 هزار صفحه به چاپ رسيده، فقط چند سطر، آن هم درباره هزاره جات مركز شيعيان نوشته شده است، بدون اينكه اسمي از مردم آن سرزمين ببرد.(4) علي رغم سياست هاي مبتني بر تصفيه قومي و مذهبي عليه شيعيان، آن ها شديدا به مذهب خود پايبند مانده اند.
غالب شيعيان از دستورات مذهبي خود در گذشته هاي دور و نزديك منصرف نشده اند و به رغم مهمل بودن آزادي مذهبي آنان در قانون اساسي كشور و روش ظالمانه و حتي وحشيانه حاكم، تا حدّ مقدور به آن عمل كرده اند و در مواردي هم عبادات خود از قبيل مسح پا در وضو، دست باز در نماز، سجده بر خاك و امثال آن را در خفا بجا آورده اند.(5)
در دوران كنوني، اوضاع بسيار متفاوت است و شيعيان در كنار اهل سنّت با هم زندگي مي كنند و تا حدّ زيادي نگرش هاي منفي مذهبي نسبت به يكديگر از بين رفته اند.
در اينجا به توضيح مختصري درباره هزاره ها به عنوان جمعيت اصلي شيعيان و يكي از اقوام مهم كشور افغانستان مي پردازيم:
3. هزاره هاهزاره ها از نژاد زردند كه از ديرباز در كوه پايه هاي مركزي و در مناطقي كه در قرن سيزدهم ميلادي در تصرف آنان بود سكونت داشته اند. در اينكه آيا اصل و منشأ آنان «مغولي» و يا «ترك» و يا تركيبي از اين دو مي باشد جاي بحث وجود دارد، اما زبان آنان فارسي است. هزاره ها غالبا در ناامني اقتصادي به سر برده اند. آنان از دهه 1880 به بعد، متحمّل شرايط سخت اقتصادي، سياسي و اجتماعي شدند و قيام آنان عليه برتري طلبي پشتون ها به طور وحشيانه اي در اواخر قرن نوزدهم سركوب شد.(6) هزاران تن از آنان كشته و زنان و كودكانشان به اسارت رفته و به ناچار دست به مهاجرت هاي دست جمعي به سوي ايران كه اكنون در مشهد به «خاوري» معروفند و پاكستان زده اند. آنان كه در داخل كشور ماندند، به خاطر از دست دادن زمين هاي حاصلخيز خود، به ناچار به شهرها، بخصوص به كابل، به عنوان كارگران غيرماهر و خدمتگزاران منازل مهاجرت كردند.
همه اين مسائل موجب شدند هزاره ها داراي موقعيت اجتماعي و خوبي نباشند. پس از تصرف زمين هاي حاصلخيزشان توسط پشتون ها، آن ها مجبور شدند به داخل ارتفاعات مركزي پيش روي كنند كه با كمبود شديد زمين مواجه شده و به لحاظ اقتصادي به شدت ضعيف گرديدند و مهم تر از آن، جامعه شيعي هزاره پس از اين حوادث، در ميان كوه هاي سر به فلك كشيده مركزي به خود فرو رفت و ارتباطش با اطراف قطع شد و در نتيجه، دچار ضعف فرهنگي شديدي گرديد. با اين حال، در چند دهه اخير، تحوّلات شگرف سياسي و فرهنگي در جامعه شيعي هزاره اتفاق افتادند.
شروع جنگ بر ضد دولت كمونيستي كابل در قالب گروه هاي سياسي سرآغاز بسياري از تحولات بود و آن ها را جزو نخستين گروه هاي مجاهدين قرار داد كه در سال 1358 ش تمام سرزمين هايشان را آزاد ساختند.(7) همزمان شروع مهاجرت هاي شيعيان به سوي كشورهاي همسايه سرآغازي جديد در زندگي فرهنگي و اجتماعي شيعيان بود. بيشتر شيعياني كه در مهاجرت زندگي مي كنند با سوادند و عده اي قابل توجه نيز داراي تحصيلات عاليه مي باشند و توانسته اند در ساختار حكومت جديد افغانستان نيز سهيم باشند. به طور كلي، چشم انداز اميد بخشي را مي توان از آينده آن ها ترسيم كرد.
پيشينه تشيّع در افغانستاندر مورد زمان ورود تشيّع و گسترش آن در افغانستان اختلاف نظر وجود دارد كه در اينجا به دو نظريه اصلي در اين باره اشاره مي كنيم:
الف. ورود تشيّع در عهد صفويعده اي بر اين اعتقادند كه در عصر حكومت صفويان و بخصوص دوران پادشاهي شاه عبّاس، مذهب شيعه وارد افغانستان شده است. اين نظريه ابتدا توسط ومبري در سال 1895 ارائه شد. وي در مورد شيعه شدن هزاره ها چنين مي گويد: «شاه عبّاس آن ها [هزاره ها] را مجبور كرد مذهب شيعه را بپذيرند.»(8) مدتي بعد شرمن نيز نظريه مشابهي ارائه كرد: «مذهب شيعه تنها مي تواند از طريق غرب، از ايران تنها ملت مهم شيعه در جهان اسلام وارد هزاره جات شده باشد. هزاره ها مانند فارس ها، شيعه اثني عشري هستند ... تا ظهور صفويه، شيعه مذهب دولتي نشده و ايرانيان كاملاً به آن نگرويده بودند ... بدين ترتيب، مي توان نتيجه گيري كرد كه مذهب شيعه چندي بعد از ظهور صفويه، يعني حوالي قرن شانزدهم و يا بعد از آن به ميان هزاره ها راه يافته است.»(9)
دلايلي در دست هستند كه بر اساس آن ها مي توان گفت: شيعه قبل از رسمي شدن در ايران، به صورت چشم گيري در افغانستان وجود داشته، هرچند ظهور صفويه در ايران بدون شك در گسترش آن نقش داشته است:
1. شيخ صدوق ابن بابويه قمي، كه يكي از علماي بزرگ شيعه است، به خاطر فشار حكومت در سخت گيري بر شيعيان، زندگي در قم برايش مشكل شد و به طرف يكي از روستاهاي بلخ، كه ساكنان آن همه شيعه بودند، مهاجرت كرد و شيعيان با گرمي از او استقبال نمودند و از ايشان تقاضاي نوشتن كتاب فقهي كردند. ايشان نيز كتاب مهم و معروف خود، من لا يحضره الفقيه، را در اين روستا تأليف نمود.(10)
2. يكي از معتبرترين متون تاريخي زمان شاه عبّاس كتاب تاريخ امراي عباسي، نوشته اسكندر بيگ تركمن مي باشد كه نشان مي دهد شيعه پيش از صفويه، در افغانستان وجود داشته است.
«هزاره ها قبل از زمان شاه عبّاس شيعه بودند. دو يا سه هزار سرباز هزاره تحت فرمان دين محمّد خان ازبك در مقابل لشكر شاه عبّاس جنگيدند.»(11)
ب. همزماني ورود اسلام و تشيّع به افغانستانمطابق اين نظريه، پيدايش تشيّع در هزاره جات مربوط به دوران حكومت حضرت اميرالمؤمنين علي عليه السلام مي باشد. در عصر خلافت ايشان بود كه مردم «غور» (هزاره جات) اسلام را پذيرفتند(12) و حضرت علي عليه السلام پرچمي براي رئيس غور فرستاد و او را به امارت آن كوهستان ابقا نمود. بدين صورت، محبت خاندان پيامبر در قلب مردم غور (هزاره جات) راسخ گرديد. مؤلّف مختصر المنقول در اين باره مي گويد: «اعتقاد صاحب طبقات ناصري و فريدالدين مبارك شاه مرو رودي، كه تاريخ سلاطين غور را به رشته نظم درآورده، آن است كه اهل غور در زمان خلافت اميرالمؤمنين علي بن ابي طالب عليه السلام مسلمان شدند و سبب آن بود كه حاكم غور در آن زمان شخصي بود از اولاد ضحّاك و او منشوري به خط يد اسدالله الغالب علي بن ابي طالب عليه الصلاة والسلام به نام خود در باب حكومت غور حاصل كرده بود و اولاد او بدان مفاخرت كردندي و آن منشور تا زمان بهرام شاه ابن مسعود غزنوي در دست بود.»(13)
از اظهارات زمجي اسفزاري نيز چنين برمي آيد كه غوريان به اينكه به دست حضرت علي عليه السلام مشرّف به دين اسلام شده بودند، افتخار مي كردند و از سياست هاي ظالمانه بني اميّه پي روي نمي كردند. وي مي نويسد: «بدين مفاخرت دارند كه در زمان بني اميّه در جميع ممالك اسلام بر سرهاي منبر بر اهل خاندان رسالت لعن كردند، الاّ غور كه ولات بني اميّه بدان ولايت راه نيافتند.»(14)
ميرخواند هم در همين مورد ابياتي را از مباركشاه، شاعر دربار غياث الدين، نقل كرده است:
به اسلام در هيچ منبر نماند كه بروي خطيبي همي خطبه خواند كه بر آل ياسين به لفظ قبيح بكردند لعنت به وجه صريح ديار بلندش از آن شد مصون كه از دست ناكسان بُد برون از اين جنس هرگز در او كس نگفت نه در آشكارا، نه اندر نهفت نرفت اندر او لعنت خاندان بر اين بر همه عالمش فخر دان همين پادشاهانِ با دين و داد بدين فخر دارند بر هر نژاد.(15) توزيع جمعيت شيعيان 1. شيعيان هزاره جاتهزاره جات، كه در قلب افغانستان واقع شده، شامل استان هاي باميان، غزني، ارزگان، غور، جوزجان، سمنگان و قسمتي از بلخ است. هزاره جات از نظر جغرافيايي، طوري قرار گرفته كه استان باميان در قلب و مركز آن واقع شده است و ساير نواحي در اطراف آن قرار دارند.
در افغانستان، موقعيت جغرافيايي و محل زندگي شيعيان شديدا متأثّر از مسائل مذهبي بوده است. بسياري از شيعيان كه اكنون در قلب افغانستان و ارتفاعات مركزي زندگي مي كنند، از روي ميل و علاقه آنجا را براي زندگي انتخاب نكرده اند، بلكه فشار حكومت مركزي، بخصوص سياست كوچ اجباري، آن ها را از دامنه كوه ها به داخل ارتفاعات سوق داده است كه از نقطه نظر دفاعي، به خاطر گردنه هاي صعب العبور مناسب به نظر مي رسد اما شرايط زندگي در آنجا بسيار سخت است.
تمركز اصلي شيعيان افغانستان در هزاره جات است؛ سرزميني كه حدّ متوسط ارتفاع آن از سطح دريا سه هزار متر مي باشد. هزاره جات پيش از دهه 1880 شامل زمين هاي حاصلخيز وسيعي بود كه در اختيار شيعيان قرار داشت، اما از دهه 1890 به خاطر سياست هاي ظالمانه و خشونت بار عبدالرحمن مرزها تغيير كردند. پس از فتواي جهاد عليه شيعيان، كه توسط علماي درباري اهل سنّت صادر شد و جنگي كه به دست عبدالرحمن اتفاق افتاد، بسياري از شيعيان كشته شدند و زمين هاي آن ها مصادره گرديدند و در اختيار اقوام پشتون قرار گرفتند و بدين سان، آن ها را وادار به انتقال به دژهاي صعب العبور نمودند.
بزرگ ترين سلسله جبال هزاره جات، كه ستون فقرات آن را تشكيل مي دهد، كوه هاي «بابا» است. هزاره جات علاوه بر داشتن رودخانه ها داراي درياچه هاي طبيعي است. آنچه تعجب همگان را برانگيخته، وجود اين درياچه در ارتفاعات 3 هزار متري از سطح درياست.
2. شيعيان كابلشيعيان در كابل به دو دسته عمده قومي تقسيم مي شوند:
اول قزلباش ها كه از زمان تصرف كابل توسط نادر شاه در همانجا ساكن شدند و در بعضي از مقاطع، نقش مهمي در جريانات تاريخي داشته اند. عموما قزلباش ها به سبب قرابت صوري و شكلي به پشتون ها، كمتر مورد آزار و اذيت واقع شده اند و موقعيت اقتصادي نسبتا خوبي دارند.
دوم هزاره ها كه به دليل شرايط دشوار زندگي در هزاره جات، سركوب مضاعف حكومتي و كمبود عمومي تسهيلات اوليه مانند بيمارستان و مدرسه به كابل مهاجرت كرده اند و در شغل هاي رده پايين مشغول به كار بوده اند. به لحاظ جمعيت، گفته مي شود: در هنگام فتح كابل در زمان مجاهدين، نيمي از جمعيت كابل متعلّق به هزاره ها بوده است.(16)
3. شيعيان شمالناحيه تركستان افغانستان يا همان «ساحه شمال» از مناطقي است كه به جرأت مي توان گفت: 50% جمعيت آن، بخصوص در استان هاي بلخ و جوزجان، متعلّق به شيعيان است. البته حضور شيعيان در استان بلخ نمود بيشتري دارد؛ چه اينكه بيشتر ساكنان مزار شريف و نواحي اطراف آن را شيعيان تشكيل مي دهند. در سال 1377 طالبان با تصرّف «مزار شريف»، دست به قتل عام گسترده زدند. «روضه سخي»، كه منسوب به حضرت علي عليه السلام مي باشد، در اين شهر قرار دارد و مردم به شدت معتقدند كه قبر حضرت علي عليه السلام در مزار شريف است و شيعه و سنّي براي زيارت مشتاقانه به آنجا مي آيند.
زبان و ادبيات افغانستانزبان يكي از مهم ترين نمادهاي اساسي بشر به شمار مي رود. «نماد» عبارت است از: نوعي حامل اطلاعاتي كه شكل و معناي آن به وسيله جامعه اي كه آن را مورد استفاده قرار مي دهد، معيّن مي شود. اين قابليت آفرينش نماد مخصوص انسان هاست. نمادها در واقع چيزي بيشتر و مهم تر از نوعي وسيله ارتباطي هستند. آن ها ابزارهاي عمده فكر و آفرينش اند. زبان به عنوان يك نماد، دنياي اجتماعي را وسعت مي دهد. با زبان مي توانيم ابعادي از جهان و تجربه هاي خود را توصيف كنيم. در واقع، نمادها دريچه هايي هستند كه از طريق آن ها مي توانيم نظري به عميق ترين و پنهاني ترين ساخت هاي فرهنگي خود بيندازيم. لغات به كار گرفته شده در يك زبان و چگونگي استفاده از آن ها چشم اندازي منحصر به فرد درباره واقعيتي كه يك فرهنگ براي محسوس كردن جهان ايجاد كرده است، ارائه مي دهد. از اين رو، براي آشنايي با فرهنگ يك جامعه، نظري هر چند اجمالي به زبان و ادبيات آن ها ضروري مي نمايد.
زبان شيعيان افغانستان فارسي دري است؛ چنان كه اصطخري مي نويسد: زبان غور چون زبان اهل خراسان فارسي بوده است. زبان مردم غور و غزني و باميان و بست و قندهار فارسي بوده است. شعراي مناطق ياد شده تماما به فارسي شعر گفته اند.(17)
البته زبان فارسي، زبان اختصاصي شيعيان نيست بلكه تاجيك ها نيز در افغانستان به زبان فارسي صحبت مي كنند. زبان فارسي در افغانستان داراي گويش هاي متفاوتي است كه مهم ترين آن ها هزارگي، كابلي، هراتي و بلخي مي باشد. بيشتر شيعيان، كه هزاره هستند، با گويش هزارگي صحبت مي كنند. گويش هزارگي از زبان مغولي و تركي تأثير پذيرفته است.
تمامي آثار در حوزه ادبيات مكتوب شيعيان به زبان فارسي دري هستند و از الفاظ و گويش هزارگي استفاده نمي كنند. حتي خطيبان و وعّاظ ديني در هزاره جات و ساير مناطق شيعه نشين، به زبان فارسي خطابه مي خوانند و از الفاظ محلّي به ندرت استفاده مي كنند و آن را خلاف فصاحت و بلاغت مي دانند. اين خطابه ها و موعظه ها به گونه اي هستند كه يك فارسي زبان به راحتي مي تواند آن ها را بفهمد.
برخي از علما و بزرگان ديني از زبان عربي براي نوشتن آثار خود استفاده مي كنند كه مي توان به بزرگاني همچون آية الله مدرّس، آية الله محقّق كابلي و آية الله فيّاض اشاره كرد.
نكته اي كه بايد توجه بيشتري به آن نمود اين است كه در حوزه آثار مكتوب، ضعفي آشكار در جامعه شيعي افغانستان وجود دارد. در دو سده اخير، توليد آثار مكتوب در حد صفر بوده بجز دو دهه اخير كه رشدي اعجاب انگيز داشته است. از اين رو، ارتباط با گذشته قطع شده است و حتي آثار مكتوب گذشتگان نيز قابل رديابي تاريخي نمي باشد يا دست كم، كاري بسيار مشكل است.
با توجه به عدم توليد آثار مكتوب قابل توجه، اطلاعات بسيار كمي در رابطه با گذشته بر جاي مانده، به طوري كه جامعه شيعي افغانستان را دچار بحران هويّت تاريخي نموده است. البته عقب ماندگي در حوزه آثار مكتوب با توجه به حكومت هاي متعصّب قومي و مذهبي در دو سده اخير فرايندي عمدي بوده كه از طرف حكومت هدايت مي شده است.
در اين فرايند، ابتدا هزاره ها به طور اجباري به سمت مناطق مرتفع مركزي افغانستان سوق داده شدند تا ارتباط آن ها را با دنياي خارج قطع كنند. و در محاصره جمعيتي سني قرار گيرند. پس از قطع ارتباط با محيط بيروني به خصوص مراكز علمي ديني نجف و مشهد جامعه شيعي افغانستان در انزواي شديدي قرار گرفت و پس از حملات عبدالرحمان در سال 1893 تا مرز نابودي كامل پيش رفت از آن زمان به بعد بر اثر تبعيض هاي فراواني كه نسبت به اين مردم اعمال شد در تمام جوانب و عرصه ها فرهنگي، اجتماعي، سياسي عقب نگه داشته شدند به طوري كه عده اي كثير از جمعيت شيعيان بي سواد بودند و آن عده هم كه در شهرها زندگي مي كردند به دلايل مشكلات اقتصادي فراوان قدرت بر تحصيل نداشتند لذا تا قبل از شروع انقلاب و مهاجرت شيعيان به كشورهاي ديگر حوزه ادبيات مكتوب رشد و پيشرفتي نكرده بود.
ادبيات شفاهيضعف آثار مكتوب باعث شده است مردم براي انتقال و حفظ ميراث گذشتگان به نقل روي آورند و معمولاً مردم قصه ها و داستان ها و ضرب المثل هاي فراواني از حفظ دارند. در هزاره جات، به دليل زمستان سرد و طولاني، مردم بي كارند و خواندن كتاب هايي مثل شاهنامه، حيدر بيك، حمله حيدري، ديوان حافظ و ليلي و مجنون مرسوم است. بيشتر مردم اشعار را از حفظ مي خوانند.
از ميان داستان ها و قصه ها و افسانه هايي كه در ميان مردم وجود دارند، به ذكر يك داستان شفاهي، كه مربوط به چگونگي شيعه شدن مردم هزاره جات مي باشد، مي پردازيم:
روزي سائلي خدمت مولاي متّقيان علي عليه السلام شرفياب شد و درخواست كمك نمود. آن سرور به طريق طي الارض، او را در ملك بربر (هزاره جات) آورد. مردم اين سرزمين در آن وقت كافر بودند. سائل طبق نقشه از قبل تعيين شده، مولا را به عنوان غلام هنرمندي كه كارهاي خارق العاده مي تواند انجام دهد، به شاه بربر فروخت و برابر وزن آن سرور زر دريافت كرد. حضرت علي عليه السلام متقبّل شد كه سه كار مهم را، كه حتي لشكر بربر هم نمي تواند از عهده آن ها برآيد، به تنهايي انجام دهد: 1. اژدهاي عظيم الجثه باميان را نابود كند. 2. رودخانه بربر را ببندد و مهار كند. 3. علي عرب را دست بسته نزد شاه بربر حاضر نمايد. او در باميان، اژدها را كشت و سپس براي جلوگيري از طغيان آب، شش سدّ (بند) درست كرد به نام هاي «بند هيبت»، «بند پنير»، «بند ذوالفقار»، «بند دُلدُل» و «بند قنبر» و «بند بربر» كه قبلاً در اين سدها هميشه هزار نفر كار مي كردند تا جلوي طغيان آب را بگيرند. پس از اين اتفاق، همگي هزار نفر كارگر، مسلمان و شيعه شدند و مردم هزاره از نسل همان هزار نفرند و به همين دليل اين ها، را «هزاره» گويند. سپس حضرت امير نزد شاه بربر آمد كه او هم مسلمان و شيعه شد.(18)
علاوه بر داستان هاي شفاهي، ضرب المثل هاي حكيمانه فراواني در بين شيعيان وجود دارند كه به ذكر برخي از آن ها مي پردازيم:
اگه قوم و خويش داري، پشت تو دَ كويه: اگر قوم و خويش داشته باشي، پشتت به كوه است.
نيمچه حكيم خطر جان، نيمچه ملاّ خطر ايمان: حكيم نيمه تمام براي جان خطر دارد، ملاّي نيمه تمام براي ايمان خطر دارد.
ديل كه تنگ نبشه، جاي تنگ نيه: دل كه تنگ نباشد (كنايه از انسان بخيل و حسود) جاي تنگ نيست.
شيشه كه مَيدَه شد، تيزتر موشه: شيشه كه شكست تيزتر مي شود.
دير آيه درست آيه: هر چه ديرتر آيد درست تر آيد.
تنگ آمد، دَ جنگ آمد: چون عرصه بر او تنگ شد ناگزير كمر به جنگ بست.
آو طرف آوريز خو موره: آب به طرف آبريز خود مي رود.
نهاد آموزش در افغانستانآموزش و پرورش به عنوان يكي از نهادهاي مهم اجتماعي، كاركردهاي گوناگوني دارد كه مهم ترين آن ها حفظ و انتقال ميراث مشترك انساني به نسل هاي بعدي است. در كشور افغانستان، آموزش و پرورش به طور نظري، رايگان و اجباري است، ولي واقعيت اين است كه به دليل تخريب كلي و يا آسيب ديدگي تمامي مدارس در طول سال هاي جنگ، مدرسه اي براي تحصيل وجود ندارد. طبق برآوردهاي به عمل آمده، قريب 85% درصد از معلمان در سال هاي جنگ كشور را ترك كرده اند. البته پيش از شروع جنگ، بيشتر جمعيت افغانستان دست رسي به آموزش رسمي نداشتند، اگرچه در اوايل دهه هفتاد ميلادي براي اقشار ثروتمند شهري، امكانات آموزش و پرورش به خوبي مهيّا بوده است.
براي اقشار فقير و 80% درصد جمعيت روستايي امكانات آموزشي بسيار محدود بوده است. در اين ميان، اگر آموزشي هم وجود داشته، به طور سنّتي و توسط روحانيان انجام مي شده است. در هزاره جات، هنوز هم مدارس سنّتي وجود دارند كه در زمستان ها فعاليت مي كند. در اين مدارس سنّتي، خواندن و يادگيري قرآن مهم ترين ركن آموزش هستند. در واقع، كسي كه مكتب مي رود، اولين كار او فراگيري قرآن است، سپس فراگيري ديوان حافظ شروع مي شود.
از مدارس جديد تا سال 1340 ه. ش در هزاره جات خبري نبود. در اين زمان بود كه مدارس ابتدايي و مدارس دهاتي مطرح شدند. مدارس ابتدايي در طي شش سال پايان مي يافتند و مدارس دهاتي سه ساله بودند كه پس از آن دانش آموز از چرخه آموزشي حذف مي شد.
همزمان با اين طرح، شايعاتي نيز بين مردم پراكنده شدند مبني بر اينكه هر بچه اي كه به مكتب برود، كافر مي شود و از دين روي گردان مي شود و عقيده اش را از دست مي دهد. منشأ اين شايعات مأموران حكومتي و افراد ذي نفع در اين جريان بودند تا بتوانند با استفاده از سادگي و جهل مردم، پول بيشتري از مردم بگيرند. از سوي ديگر، مردم هزاره جات نيز پس از جنگ عبدالرحمن و ديدن ظلم هاي فراوان، هيچ اعتمادي به دولت نداشتند. از اين رو، شايعات قوّت بيشتر مي گرفتند و مردم براي حذف اسم فرزندانشان از ليست مشمولان مكتب، حاضر به پرداخت رشوه مي شدند كه پس از چندي امري عادي و مرسوم شده بود و فقط كساني كه پول براي رشوه دادن نداشتند پسرانشان به مكتب مي رفتند.
امروزه درس خواندن در مناطق شيعه نشين امري رايج است، هرچند امكانات بسيار كم مي باشند.
عده اي از شيعيان، كه از آغاز جنگ به كشورهاي همسايه، بخصوص ايران و پاكستان مهاجرت كرده اند، از سطح سواد نسبتا خوبي برخوردارند و حتي عده اي قابل توجه داراي تحصيلات عالي مي باشند كه اين امر چشم انداز روشني براي حضور شيعيان در صحنه هاي اجتماعي و اقتصادي و سياسي ترسيم مي كند.
آداب و رسوم مذهبي و اجتماعيآداب و رسوم اجتماعي در افغانستان شديدا تحت تأثير مذهب قرار گرفته است، بخصوص شيعيان به خاطر فشارهاي مذهبي، حساسيت بيشتري نسبت به مسائل مذهبي خود نشان مي دهند و به هر طريقي سعي در حفظ آن ها دارند. به طور كلي، مذهب نمودي آشكار در زندگي شيعيان دارد كه در اين جابه بعضي از آن ها اشاره مي كنيم:
1. منقبت خوانييكي از رسوم مذهبي شيعيان كه كمتر مورد توجه قرار گرفته منقبت خواني است. اين مراسم به صورت هفتگي در خانه هاي خصوصي يا تكيه خانه ها برگزار مي شود. منقبت خوانان يا مدّاحان بر حسب توانايي، اشعاري را از حفظ در وصف خداوند، پيامبر صلي الله عليه و آله و علي عليه السلام و فرزندانش به نوبت مي خوانند. اين اشعار معمولاً با آهنگ دل انگيزي خوانده مي شود. در چنين مجالسي، فقط مردان شركت مي كنند. اين رسم فقط ويژه افغانستان است و در ديگر كشورهاي اسلامي ديده نمي شود. هر مدّاح چند هزار شعر از حفظ دارد و با آهنگ هاي گوناگون مدّاحي مي كند. اشعار، كه از بهترين ديوان هاي شعري شيعيان برگرفته شده، توسط كساني كه چه بسا بي سواد هستند، از حفظ خوانده مي شوند. مدّاحان معمولاً عصا در دست و در حالت قدم زدن ميان مستمعان به مديحه سرايي مي پردازند. عصايي كه مدّاح در دست خود مي گيرد به يكي از مو سفيدان تعلّق دارد و مقدّس شمرده مي شود. به همين دليل، وي پيش از شروع مدّاحي و پس از آن عصا را مي بوسد.
2. مجالس عزاداري امام حسين عليه السلامشيعيان در افغانستان در انجام مراسم و مناسك مذهبي خود آزاد نبودند و بيشتر اعمال خود را در خفا انجام مي دادند و يا تقيّه مي كردند. اوج اين گونه رفتارهاي تبعيض آميز مذهبي را مي توان در دوران عبدالرحمن مشاهده كرد كه از برپايي مراسم عزاداري امام حسين عليه السلام شديدا جلوگيري مي كرد كه اين امر باعث درگيري و برخوردهاي خونين ميان مأموران و مردم مي شد. در بسياري از نقاط، مراسم محرّم به طور مخفيانه انجام مي شد.
با تغيير شرايط اجتماعي، انتظار مي رفت كه در عصر قانون اساسي، اين وضع بهبود يابد و ترتيبات قانوني براي جلوگيري از اين تعارض ها و بدبيني هاي مذهبي كه منجر به تفرقه اجتماعي مي شود، اتخاذ گردد. اما متأسفانه در اين مقطع نيز سياست تبعيض نژادي و مذهبي بر سر حكّام و فرمانروايان كابل سايه افكنده بود و از اين رو، هيچ تغييري در اين سياست زيان بار ايجاد نگرديد و دستگاه حاكم به طور رسمي، ممنوعيت برگزاري مجالس تعزيه امام حسين عليه السلام را اعلام كرد و نيز در اين سال (1313) دستور اكيدي صادر شد مبني بر اينكه شيعيان حق برگزاري تعزيه حضرت سيدالشهداء را ندارند.(19)
سرانجام، در پي اعتراض ها و تلاش هاي علما در دهه 1340 شمسي، كه به «دهه دموكراسي» معروف است،(20) شيعيان آزادي انجام مناسك مذهبي خود را به دست آوردند و توانستند آزادانه مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء را برگزار نمايند.
مراسم عزاداري حضرت سيدالشهداء با ذكر يك صلوات آغاز مي شود و ابتدا شخصي در پله اول منبر قرار مي گيرد و چند بيت شعر مي خواند كه به آن «ذاكر» مي گويند. بعضي اوقات خردسالان اين كار را انجام مي دهند كه به آن ها «نوجوان» گفته مي شود. سپس ديباچه خوانان بر منبر قرار مي گيرند. ديباچه خوان به صورت مختصر، موعظه مي كند و روضه مي خواند كه زمينه براي حضور آخوندهاي بزرگ تر فراهم شود. معمولاً معروف ترين و اصلي ترين سخنران در آخر از همه سخنراني مي كند و سپس دعاي پاياني را مي خواند. پس از پاياين مراسم سخنراني، سينه زني شروع مي شود. در اين مراسم، افراد به صورت منظّم صفوفي را تنظيم كرده و در حالت نشسته و دو زانو روبه روي هم قرار مي گيرند و با حركاتي منظّم و هماهنگ با نوحه خوان دست ها را بر سينه و زانو مي زنند. معمولاً در ايام محرّم، پذيرايي بسيار خوبي از عزاداران صورت مي گيرد و با حليم، كه غذايي محلي است و از گندم و گوشت تهيه مي شود، از عزاداران پذيرايي مي كنند.
3. اعياد و مناسبت هاجشن هايي كه در ميان شيعيان افغانستان برگزار مي شوند، تماما مذهبي بوده و با مراسم مخصوص به آن ها انجام مي شود معمولاً سالروز ولادت ائمّه اطهار عليهم السلام را در طول سال جشن مي گيرند. اما مهم ترين عيدهايي كه جلوه اي خاص دارند عبارتند از:
1. عيد فطر: مردم اين روز را با خواندن نماز عيد و پوشيدن لباس هاي نو و رفت آمد به خانه يكديگر گرامي مي دارند.
2. عيد قربان: مردم اين روز را با دادن نذورات گرامي مي دارند.
3. عيد برات: در اين روز، كه ميلاد قائم آل محمّد عليه السلام است، مجالسي براي گرامي داشت آن برپا مي دارند كه همواره با مدّاحي و مقالات ادبي همراه است.
4. عيد اموات: معمولاً يك يا دو شب قبل از عيد فطر و عيد قربان، عيد مردگان و گذشتگان اعلان مي شود و در آن روزها معمولاً مجلس ختم قرآن و روضه خواني برگزار مي كنند و از دعوت شدگان پذيرايي مي كنند و ثواب آن را به روح مردگانشان اهدا مي كنند.
5. عيد نوروز: اين روز را با خلافت ظاهري حضرت علي عليه السلام مصادف مي دانند و براي چند روز مجالس برگزار مي كنند.(21) نوروز در افغانستان، بخصوص در ميان شيعيان، آداب خاصي دارد كه به چند نمونه از آن مي پردازيم:
كمپيرك: به كسي گفته مي شود كه پير و فرتوت شده باشد. در آستانه نوروز (7 روز مانده به نوروز) نمايش «كمپيرك» اجرا مي شود. در روستا، جوانان و نوجوانان جمع مي شوند و يك نفر خود را به شكل كمپيرك درمي آورد و ديگران بچه هاي او مي شوند. يكي هم به نام «گربه» اين بچه ها را اداره مي كند. كمپيرك با پالتوي دراز به تن و عصاي بلند در دست، لنگي بزرگي بر سر، با ريش سفيد پر پشت و بَروتِ (سبيل) شمشيري خانه به خانه در پي نوروز مي گردد و بر درِ هر خانه اي كه مي رسد، مي ايستد و در مي زند و مي خواند: «كمپير، كمپير آمد. بلا زخانه برآمد ...» و سراغ نوروز را از اهل آن خانه مي گيرد. در پاسخ، يكي از اهل خانه بلند به او مي گويد: «نوروز اينجا نيامده، ما او را نديده ايم، خبري هم نداريم. برو از خانه ديگري بپرس.» اهل خانه مي دانند تا چيزي مثل آرد، گندم و پول به كمپير ندهند، از آنجا نمي رود. در پايان، پس از رفتن به همه خانه هاي روستا، آنچه را جمع شده به مستمندان يا در مسجد به ميهمانان هديه مي كنند.
تخم مرغ شكني: در قريه «سوليچ» نوروز را عيد مي گيرند. روز اول مدّاحي و منقبت خواني و روضه در حسينيه برپا مي شود و در پايان مجلس، با آبگوشت پذيرايي مي كنند. از ورزش هاي مرسوم در اين ايّام، كشتي، بزكشي، اسب دواني و تخم مرغ شكني است: يعني عده اي تخم مرغ آب پز شده مهيّا مي كنند و در روز عيد به ديگر تخم مرغ هاي آب پز شده مي كوبند. آنكه تخم مرغش سالم بماند، شكسته شده ها را از آن خود مي كند.(22)
شيعيان افغانستان و سياستهمزمان با تغيير نام خراسان به «افغانستان» و جلوس احمد شاه دراني بر تخت سلطنت، سياست هاي خصمانه اي از طرف وي و ساير حكّام بعدي درباره شيعيان مشاهده شدند. اين سياست ها در طول زمان، داراي شدت و ضعف بودند، اما به عنوان اصول كلي سياست هاي حكّام افغانستان پذيرفته شدند.
تا پيش از 1892 م شيعياني كه در هزاره جات زندگي مي كردند تا حدي از دولت مركزي مستقل بودند، اما در ساير مناطق شيعه نشين تبعيض ها و ظلم هاي فراواني صورت مي گرفت. سياست تسخير اراضي شيعيان به بهانه هاي گوناگون، از غم انگيزترين حوادث اين سال ها مي باشد. با تصرف اراضي، هزاره ها (شيعيان) بيشتر به سمت ارتفاعات مركزي رانده مي شدند. در اين ميان، هر از گاهي قيامي صورت مي گرفت كه به شدت سركوب مي شد. بدين سان، هزاره ها در ارتفاعات مركزي هزاره جات به محاصره اقتصادي و انزواي فرهنگي افتادند و ارتباط آن ها با مراكز جهان تشيّع نجف و مشهد قطع شد. در اين زمان، تنها حاكم بلامنازع بر مردم شيعه هزاره جات ميرها بودند كه با پرداخت مالياتي به دولت مركزي، اختيارات تام به دست آورده بودند و از ظلم به رعيت دريغ نمي كردند. ميرها فئودال هاي هزاره بودند كه املاك فراواني در اختيار داشتند.
همزمان با به قدرت رسيدن عبدالرحمن در سال 1880 م تحوّلات جديدي رخ دادند. عبدالرحمن هزاره ها را خطري جدّي براي خود مي دانست. او در نظر داشت هزاره جات را، كه تا آن وقت مستقل بودند، تحت تصرف خويش درآورد.
پس از مدتي عبدالرحمن با اعزام مأموران حكومتي، ماليات ها را افزايش داد. مردم نيز ابتدا قبول كردند و مردان خود را براي سربازي به كابل مي فرستادند، اما پس از مدتي ظلم و تعدّي سربازان حكومتي در هزاره جات خشم مردم را برانگيخت. مردم با ارسال مراسلات، شكايات خود را به گوش عبدالرحمن رسانيدند، اما وي ترتيب اثر نداد. سرانجام، مردم دست به قيام عدالت خواهانه زدند كه منجر به جنگي سه ساله شد.
يكي از مورّخان كشور مي نويسد: «چون آتش جنگ هزاره ها به غايت ملتهب گرديد و شراره اش پيش گرفت، هواخواهان دولت را كاري شگفت روي داد. در اين وقت، ميراحمد شاه فتواي تكفير هزاره ها (شيعيان) را صادر كرد و در اطراف و اكناف ولايت انتشار داد.»(23)
پس از انتشار فتواي تكفير شيعيان، تمام مردم افغانستان خود را براي جنگ با شيعيان آماده كردند و از هر طرف، نيرو به سمت هزاره جات روانه كردند و تا توانستند، كشتند و غارت كردند. اين خون ريزي در تاريخ افغانستان بي سابقه است و بي رحمانه ترين كشتار جمعي است. آنان زنان و فرزندان شيعيان را نيز به اسارت گرفتند و آن ها را به فروش رساندند.
قسمت عمده توقيف شدگان ذكور هزاره را در كابل تيرباران كردند و بقيه يا در حبس ماندند و يا به اطراف كابل، جلال آباد و بگرام تبعيد شدند. در حدود هشت هزار زن و دختر هزاره در كارخانه هاي كابل به كار واداشته شدند و عده اي بسيار كم از آن ها را به فروش نيز رسانيدند. صدها زن و دختر هزاره را به عنوان همسر بين نظاميان تقسيم كردند.(24)
پس از آن نيز شيعيان همچنان در محروميت قرار داشتند و حكومت هيچ گونه حق سياسي و اجتماعي براي آن ها قايل نبود. در دوران امان الله خان (1297 1307 ه. ش) اندك توجهي به حقوق شيعيان شد، اما اين نيز كوتاه و زودگذر بود. شيعيان همچنان در ساختار قدرت هيچ نقشي نداشتند. اين امر خود اوج سياست تبعيض و قوم مداري مرسوم در كشور بود و به نوبه خود، شكاف هاي قومي و مذهبي را تشديد مي كرد، به گونه اي كه پس از سقوط حاكميت مركزي دكتر نجيب الله در بهار 1371 و فرو ريختن هرم اصلي كنترل، اين شكاف ها يعني اجبار اجتماعي و خشونت دولتي نيروها و گروه هاي فعّال قومي و مذهبي با اعتراض به وضعيت گذشته، خواستار توزيع عادلانه قدرت سياسي و سهم داشتن فعّال همه اقشار، اقوام و احزاب در دولت مجاهدين گرديدند.(25)
در اين ميان، شيعيان در قالب دو حزب سياسي عمده، خواستار حقوق شيعيان بودند: «حزب وحدت اسلامي» به رهبري آقاي استاد مزاري و «حزب حركت اسلامي» به رهبري آية الله محسني. پس از سقوط نجيب الله، نيروهاي نظامي حزب وحدت و حركت اسلامي در غرب كابل مستقر شدند و همچنان داعيه مشاركت سياسي و احقاق حق مردم خويش را داشتند. در اين باره، آقاي مزاري مي گويد: «ما سه چيز در اين ممكت در آينده مي خواهيم: يكي رسميت مذهب ما (شيعه)؛ ديگر اينكه تشكيلات گذشته ظالمانه بوده و بايد تغيير كند؛ سوم اينكه شيعه در تصميم گيري شريك باشد.»(26)
با اين حال، بعضي از متعصّبان اهل سنّت مانند يونس خالص، رهبر «حزب اسلامي» بارها در مورد مشاركت سياسي شيعيان حسّاسيت نشان داده و در نظريات خود، بر عدم حقوق سياسي شيعيان تأكيد و اصرار ورزيده است. وي با توجه به نظريات فقهي تنگ نظرانه اش، همواره از عدم حق شركت زنان و شيعيان در انتخابات ياد كرده و شيعيان را به علت اينكه آنان را مسلمان واقعي نمي داند، از اين حق محروم مي داند.(27)
سرانجام، در دولت مجاهدين شيعيان توانستند در قدرت سياسي سهم گيري نمايند، اما ظهور طالبان مشكلات جديدي براي افغانستان و بخصوص شيعيان به وجود آورد كه بار ديگر شاهد قتل عام شيعيان هستيم؛ اين بار توسط طالبان كه شيعيان را كافر مي دانستند.
طالبان در 17 مرداد 1377 ش پس از تصرف مزار شريف، شروع به قتل عام گسترده شيعيان كردند. نماينده حقوق بشر در گزارش خود چنين مي نويسد: «طالبان در ظرف شش روز اول سلطه شان بر مزار شريف، سه هزار نفر از هزاره ها را در منازلشان يا بر روي خيابان ها به قتل رسانيده اند. تعداد مجموع كشته ها پنج تا هشت هزار نفر تخمين زده مي شد.»(28)
اكنون پس از نابودي طالبان، وضعيت شيعيان بهتر مي نمايد. آنان توانسته اند در دولت كنوني چند وزارتخانه به خود اختصاص دهند. در اين روزها، كه قانون اساسي در حال تدوين و تصويب است، شيعيان فعّالانه بر رعايت حقوق تمام اقليّت هاي مذهبي، قومي و عدالت اجتماعي تأكيد مي ورزند.
··· پي نوشت ها
1. سيدعبدالقيّوم سجّادي، جامعه شناسي سياسي افغانستان، قم، بوستان كتاب، 1380، ص 51.
2. بصير احمد دولت آبادي، شناسنامه افغانستان، قم، شيعه، 1371، ص 310.
3. همان، ص 91.
4. سيدمحمدحسين فرهنگ، جامعه شناسي و مردم شناسي شيعيان افغانستان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، 1380، ص 27.
5. محمد آصف محسني، شيعيان افغانستان چه مي خواهند؟، قم، حركت اسلامي افغانستان، 1376، ص 9.
6. كريس جانسون، افغانستان كشوري در تاريكي، ترجمه نجله خندق، تهران، آيه، ص 16.
7. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 110.
8. سيد عسكر موسوي، هزاره هاي افغانستان، ترجمه اسدالله شفاهي، تهران، نقش سيمرغ، 1379، ص 110.
9. همان، ص 110.
10. حسين علي يزداني، تاريخ تشيّع در افغانستان، مشهد، بهرام، 1370، ص 253.
11. همان، ص 111.
12. اصغر فروغي ابري، تاريخ غوريان، تهران، سمت، 1381، ص 12.
13. افضل ارزگاني، مختصر المنقول در تاريخ هزاره و مغول، قم، فرانشر، ص 119 120.
14. همان، ص 13.
15. همان، ص 119.
16. سيدعسكر موسوي، پيشين، ص 256.
17. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 338.
18. همان، ص 278.
19. عبدالقيّوم سجّادي، پيشين، ص 156.
20. عبدالمجيد ناصري داودي، زمينه و پيش زمينه جنبش اصلاحي در افغانستان، قم، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني رحمه الله ، ص 299.
21. سيدمحمدحسين فرهنگ، پيشين، ص 327.
22. دوماهنامه پرواز، اتاق فرهنگي افغانستان، ش 2، (سال 1379)، ص 9 و 8.
23. عبدالقيّوم سجّادي، پيشين، ص 110 به نقل از: فيض محمد كاتب هزاره، سراج التواريخ، قم، فرانشر، 1370، ج 3، ص 171.
24. همان، ص 100 به نقل از پيشين.
25. همان، ص 84.
26. احياي هويّت، مجموعه سخنراني هاي استاد شهيد مزاري، ص 75.
27. عبدالقيّوم سجّادي، ص 196، به نقل از: مصاحبه موسوي يونس خالص با راديو لندن، 7/12/69.
28. ماهنامه صراط، ش 5 و 6، (سال 1377)، ص 68.
1. دانشجوي كارشناسي علوم اجتماعي مؤسسه آموزش عالي باقرالعلوم عليه السلام قم.