شعر «ميلاد امام باقر عليه السلام»
از روشني طلعت رخشنده «باقر» *** شد نور علوم نبوي بر همه ظاهر
در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز *** گرديد عيان ماه تمام از رخ باقر
منشق شده از نور «عليّ بن حسين» است *** اين نور كه نوراني از او گشته ضمائر
بر «فاطمه بنت حسن» بس بُوَد اين فخر *** كاورده پديد اين مه تابنده باهر
«باقر» لقب و كنيه «اباجعفر» و او *** ربوده است لقب هاي دگر: هادي و شاكر
از هر بدي و عيب و زلل اوست مبرّ *** جان و تنش از «يُذبَّ عنكم» شده ظاهر
درياي علوم است و، زداينده اوهام *** گفتار حكيمانه او زيب منابر
از يك نفسش زنده كند صد چو مسيح *** از يك نظرش ديده اعمي شده باصر
ياد آمدش از چهره تابان محمّد *** با چشم بصيرت نگهش كرد چو «جابر»
عالم همه شد روشن از آن نور خدائي *** شد بارور از او شجر دين و شعائر
خوش باد، زميني كه هم آغوش شد او ر *** خوش آنكه به سوي حرمش گشته مسافر
ديگر غمي از محنت ايّام ندارد *** هركس به حرمخانه او گشت مجاور
وصفش نتوان گفت «حسان» با سخني چند *** چون، قصّه بلند است و زبان، الكن و قاصر
اي كاش كه بالي بدهد عشق به من نيز *** تا سوي حريمش پرم از شوق چو طائر
تا كي بدهد بار به دربار وصالش *** جان بال سفر بسته، به لب آمده حاضر
گر اذن دهد، نيست كسي مانعِ راهم *** چون دفتر عشق است گذرنامه شاعر
شعر «ميلاد امام باقر عليه السلام»
از روشني طلعت رخشنده «باقر» *** شد نور علوم نبوي بر همه ظاهر
در اوّل ماه رجب از مشرق اعجاز *** گرديد عيان ماه تمام از رخ باقر
منشق شده از نور «عليّ بن حسين» است *** اين نور كه نوراني از او گشته ضمائر
بر «فاطمه بنت حسن» بس بُوَد اين فخر *** كاورده پديد اين مه تابنده باهر
«باقر» لقب و كنيه «اباجعفر» و او *** ربوده است لقب هاي دگر: هادي و شاكر
از هر بدي و عيب و زلل اوست مبرّ *** جان و تنش از «يُذبَّ عنكم» شده ظاهر
درياي علوم است و، زداينده اوهام *** گفتار حكيمانه او زيب منابر
از يك نفسش زنده كند صد چو مسيح *** از يك نظرش ديده اعمي شده باصر
ياد آمدش از چهره تابان محمّد *** با چشم بصيرت نگهش كرد چو «جابر»
عالم همه شد روشن از آن نور خدائي *** شد بارور از او شجر دين و شعائر
خوش باد، زميني كه هم آغوش شد او ر *** خوش آنكه به سوي حرمش گشته مسافر
ديگر غمي از محنت ايّام ندارد *** هركس به حرمخانه او گشت مجاور
وصفش نتوان گفت «حسان» با سخني چند *** چون، قصّه بلند است و زبان، الكن و قاصر
اي كاش كه بالي بدهد عشق به من نيز *** تا سوي حريمش پرم از شوق چو طائر
تا كي بدهد بار به دربار وصالش *** جان بال سفر بسته، به لب آمده حاضر
گر اذن دهد، نيست كسي مانعِ راهم *** چون دفتر عشق است گذرنامه شاعر
شعر « خورشيد پنجم »
گرامي وارثِ محمودِ احمد *** امام باقري، نامت محمّد
فروزان اختري برتر ز انجم *** تو فخر عترتي، خورشيد پنجم
امام، حجّتي، درياي علمي *** كرامت گستري، زيباي حلمي
امام و حجّت اهل يقيني *** فروغ آسمان، مهر زميني
گشادي بال دانش بر سر م *** گشودي راه دين در باور ما
از آن موجي كه از علم تو برخاست *** شريعت زنده و اسلام برجاست
ز درياي تو خيزد موج دانش *** درخشد نام تو بر اوج دانش
چشد هركس نم از درياي علمت *** سر ايمان نهد بر پاي علمت
كدامين حوزه بي ابر تو بارد؟ *** فقاهت هرچه دارد، از تو دارد
فضيلت، جرعه نوش و مست جامت *** حقيقت، سر خوشِ صهباي نامت
جواد محدّثي